ستایش خداوندی را سزاست که شبم را به صبح آورد،بی آنکه مرده یا بیمار
باشم،نه دردی بررگهای گردنم باقی گذارد و نه بر کیفر بدتری کردارم
گرفتار کرد،نه بی فرزندو خاندان مانده،ونه از دین خدا روی گردانم،
نه ایمانم دگرگون،و نه عقلم آشفته ونه به عذاب امت های گذشته گرفتارم.
در حالی صبح کردم که بنده ای بی اختیار وبر نفس خود ستمکارم.
خدایا...بر توست که مرا محکوم فرمایی،در حالی که عذری ندارم،
وتوان فراهم آوردن چیزی جز آنچه که تو می بخشایی ندارم،
و قدرت حفظ خویش ندارم،جز آنکه تو مرا حفظ کنی.
خدایا...به تو پناه میبرم از آنکه در سایه ی بی نیازی تو، تهی دست
باشم،یا در پرتو روشنایی هدایت تو گمراه گردم، یا در پناه قدرت تو،
بر من ستم روا دارند،یا خوارو ذلیل باشم، در حالی که کار در دست تو باشد.
خدایاجانم را نخستین نعمت گرانبهایی قرار ده که میستانی،
و نخستین سپرده ای قرار ده که از من باز پس میگیری.
خدایا...ما به تو پناه میبریم از آنکه از فرموده ی تو بیرون شویم،
یا از دین تو خارج گردیم،یا هواهای نفسانی پیاپی بر ما فرود آید،
که از هدایت ارزانی شده از جانب تو سرباززنیم.
ترجمه ی دعا215 نهج البلاغه
:: موضوعات مرتبط:
مناجات ,
,
|
امتیاز مطلب : 33
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8